فصل آنفلو آنزا و سرما خوردگیست و تلاش حد اکثر مردم که از طرق مختلف از بیمارشدن خود و خانواده جلوگیری کنند. مریض شدن همان و از کار وزندگی و درس و تفریح افتادن همان. واقعا که بیماری آزار دهنده و انرژی گیریست. تازه وقتی که با هزار زور و دوا و درمان بر عوارض عمده آن غلبه و زندگی به روال عادی بر میگردد، سینه درد وسرفه کردن تا مدت مدیدی باقی میماند
جواد را چند روز پیش دیدم. حال و احوال زاری داشت ومرتب یا دماغ خود رامیگرفت ویا عطسه و سرفه مداوم مانع از آن میشد که مطابق معمول از زمین و زمان گله کند. ولی نها یتا طاقت نیاورد و به هر نحوی بود پس از نوشیدن یک عدد چای داغ لیموئی درد دلش وا شد و شروع به توضیح علل مریضی خود نمود. از قضا ایشان یک هفته قبل به منزل یکی از دوستان قدیمی شان به صرف شام دعوت داشته و سرما خوردگی صاحبخانه به او هم سرایت کرده. گله میکرد که چرا وقتی که افراد خانه مریض هستند میهمان دعوت می کنند. طبیعی است که درچنین وضعیتی سرما خوردگی از طریق غذا و دست دادن و غیره به میهمانان هم منتقل میشود. حداقل کاری که میتوانستند انجام بدهند این بود که از طریق تلفن وضعیت خود را بمن اطلاع داده و تصمیم رفتن یا نرفتن را به خود من واگذار کنند. نتنها این کار را نکردند وقتی که در منزلشان بودم اصرار بر این داشتند که مریض نیستند. تازه به فرزند خود که از تب سرخ و داغ شده بود میگفتند که با ادب باش و با عمو دست بده و او را ببوس!
تنها پاسخی که به جواد دادم این بود که ناراحت نباش که این بخشی از فرهنگ غنی و چند هزار ساله ماست که محبت و میهمان نوازی را بحد اعلا به اجرا گذاشته و هرچه در منزل داریم در طبق اخلاص به میهمانان خود ارائه کنیم! از قدیم گفته اند که میهمان حبیب خداست. پس ازنوشیدن چند چائی داغ و پایان سخنرانی من جواد شال وکلاهش را برداشت و دستش را دراز کرد که با من دست داده و خداحافظی کند. دستم را به عقب کشیده و با تعجب ولحنی شوخی مابانه به او گفتم: شما دیگر چرا! خ
جواد را چند روز پیش دیدم. حال و احوال زاری داشت ومرتب یا دماغ خود رامیگرفت ویا عطسه و سرفه مداوم مانع از آن میشد که مطابق معمول از زمین و زمان گله کند. ولی نها یتا طاقت نیاورد و به هر نحوی بود پس از نوشیدن یک عدد چای داغ لیموئی درد دلش وا شد و شروع به توضیح علل مریضی خود نمود. از قضا ایشان یک هفته قبل به منزل یکی از دوستان قدیمی شان به صرف شام دعوت داشته و سرما خوردگی صاحبخانه به او هم سرایت کرده. گله میکرد که چرا وقتی که افراد خانه مریض هستند میهمان دعوت می کنند. طبیعی است که درچنین وضعیتی سرما خوردگی از طریق غذا و دست دادن و غیره به میهمانان هم منتقل میشود. حداقل کاری که میتوانستند انجام بدهند این بود که از طریق تلفن وضعیت خود را بمن اطلاع داده و تصمیم رفتن یا نرفتن را به خود من واگذار کنند. نتنها این کار را نکردند وقتی که در منزلشان بودم اصرار بر این داشتند که مریض نیستند. تازه به فرزند خود که از تب سرخ و داغ شده بود میگفتند که با ادب باش و با عمو دست بده و او را ببوس!
تنها پاسخی که به جواد دادم این بود که ناراحت نباش که این بخشی از فرهنگ غنی و چند هزار ساله ماست که محبت و میهمان نوازی را بحد اعلا به اجرا گذاشته و هرچه در منزل داریم در طبق اخلاص به میهمانان خود ارائه کنیم! از قدیم گفته اند که میهمان حبیب خداست. پس ازنوشیدن چند چائی داغ و پایان سخنرانی من جواد شال وکلاهش را برداشت و دستش را دراز کرد که با من دست داده و خداحافظی کند. دستم را به عقب کشیده و با تعجب ولحنی شوخی مابانه به او گفتم: شما دیگر چرا! خ